۱۸۱ بار خوانده شده
عشق بازیست کنون با رخ تو پیشه ی ما
از سر لطف نگارا بکن اندیشه ی ما
رهروان ره عشقیم و بیابان فراق
از لب لعل خدا را تو بده توشه ی ما
ماه شب گرد من آن جان جهان پیمایم
بانگ در داد که زنهار مچین خوشه ی ما
سرو جانی تو بیا بر سر و جانم بنشین
چون سراییست یقین خوش بود این گوشه ی ما
گلبن وصل تو با شحنه ی هجران می گفت
لطف فرما و مکن از دو جهان ریشه ی ما
گفتم اندیشه وصلی بکن آخر گفتا
باز گردد ز حیا شیر نر از بیشه ی ما
باشدم سرو صفت راست ثبات قدمی
دلبرا در دو جهان نیست جز این پیشه ی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از سر لطف نگارا بکن اندیشه ی ما
رهروان ره عشقیم و بیابان فراق
از لب لعل خدا را تو بده توشه ی ما
ماه شب گرد من آن جان جهان پیمایم
بانگ در داد که زنهار مچین خوشه ی ما
سرو جانی تو بیا بر سر و جانم بنشین
چون سراییست یقین خوش بود این گوشه ی ما
گلبن وصل تو با شحنه ی هجران می گفت
لطف فرما و مکن از دو جهان ریشه ی ما
گفتم اندیشه وصلی بکن آخر گفتا
باز گردد ز حیا شیر نر از بیشه ی ما
باشدم سرو صفت راست ثبات قدمی
دلبرا در دو جهان نیست جز این پیشه ی ما
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.