۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا
دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا

شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست
روشنی از تو ربودست مه و خور گویا

مشک در نافه ی آهوی ختن پندارم
به نسیم سر زلف تو مگر شد بویا

همچو سرو ار بخرامی بر ما نیست عجب
گر شدم دیده ی جان در غم رویت دریا

گوهر پاک تو تا گشت ز چشمم پنهان
شده در بحر غم عشق جهانی جویا

تو گلی تازه به بستان ملاحت باری
بلبل طبع جهان بر گل رویت گویا

بس خرابست مرا کار به هجران رخت
ز شب وصل توان کرد جهان را احیا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.