۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

ای خجل از شرم رویت آفتاب
وی ز تاب هجر تو دلها کباب

آتش دل را دوا می خواستم
از طبیب و صبر فرمودم جواب

صبر فرمودی مرا در عاشقی
عشق مشکل صبر گیرد در حساب

در غمت هر چند زاری کرده ام
زان دهن نشنیده ام هرگز جواب

چون میسّر نیست وصلت دلبرا
دولتی باشد گرت بینم به خواب

در جهان ملجاء من درگاه تست
بیش ازین روی از من مسکین متاب

پیر گشت از غصّه دوران دلم
یاد باد آن دولت وقت شباب

چون جهان را جز تو دارایی نبود
از چه رو کردی جهان یک سر خراب

رحم کن بر من که در ایام حسن
رحم بر بیچارگان باشد ثواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.