۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

در ما فکنده ای چو سر زلف خویش تاب
زین بیش آن مپیچ و سر از سوی ما متاب

تا کی نهان شوی ز دو چشم دلم بگو
هرگز که دید صورت خورشید در نقاب

ما را ز مهر روی تو در دل حرارتیست
تسکین آن نمی شود اّلا به ماهتاب

ماه رخت مدار دریغ از من ضعیف
از ذرّه کی دریغ کند مهر آفتاب

رنجور عشق را ز دِوا چاره ای بساز
زیرا که هست چاره ی بیچارگان ثواب

ای سرو راستی بنشین در دو چشم ما
دانی که جای سرو روانست در سر آب

آتش گرفت در دل ما رحمتی نمای
زان رو که خون همی رود از چشم ما چو آب

گفتم جهان ز عدل تو آبادتر شود
اکنون یقین شدم که تو خواهی جهان خراب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.