هوش مصنوعی: این شعر از درد عشق و فراق سخن می‌گوید. شاعر از دوری معشوق و آتش عشق شکایت دارد و از طبیب چاره‌ای می‌طلبد، اما پاسخ او صبر است. شاعر با تصاویری مانند زلف معشوق، ماهتاب، و لب لعل، احساسات خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مضامین عاطفی سنگین، آن را برای مخاطبان با سن بالاتر مناسب می‌کند.

شمارهٔ ۵۷

بی دولت وصال دلم چون جهان خراب
ای سرو جان ز ما تو ازین بیش سر متاب

از ما نظر دریغ مدار این جهان پناه
کس داشت نور دور ز درویش آفتاب

تا زلف را به عارض مهتاب داده ای
تا بی فتاده از سر زلفت به ماهتاب

یاد لب چو لعل تو در آتشم نشاند
از دیده در فراق تو خون می رود چو آب

گفتم دوای درد دلم کن طبیب گفت
صبرست چاره ی غم عشق تو را جواب

در آرزوی روی تو خون می خورم چرا
بستست عشق روی تو بر دیده راه خواب

تا کی سپندوار بر آتش نهی مرا
تا کی به چشم شوخ جهان را کنی خراب
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.