هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و جدایی از معشوق میگوید و بیان میکند که این دوری چنان او را ناتوان و نزار کرده که حتی آشنایان نیز او را نمیشناسند. او از دست دادن صبر و هوش را توصیف میکند و از حیلههای زمانه مینالد. شاعر همچنین به امید وصال اشاره میکند که ناگهان با سنگ تفرقه از بین رفته است. در پایان، او از دیدن سرو در باغ جهان میگوید که در مقایسه با معشوق، سرافراز نیست.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۷۱
چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت
بگو که نرد هوس با تو چون توانم باخت
فراق روی تو ما را چنان نزار فکند
که هر که دید مرا از خیال وانشناخت
ببرد از من بیچاره صبر و هوش رخش
نهان شد از من مسکین ببین چه حیلت ساخت
هنوز بر، ز وصالش نخورده بود دلم
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت
چنان زمانه به بدقهریش قرار گرفت
که از میانه برانداخت حق دید و شناخت
دلم تصور آن کرد کز تو برگردد
دو اسبه خیل خیال تو بر سر ما تاخت
گذر به باغ جهان دوش کردم و دیدم
که با وجود قدش سرو سر نمی افراخت
بگو که نرد هوس با تو چون توانم باخت
فراق روی تو ما را چنان نزار فکند
که هر که دید مرا از خیال وانشناخت
ببرد از من بیچاره صبر و هوش رخش
نهان شد از من مسکین ببین چه حیلت ساخت
هنوز بر، ز وصالش نخورده بود دلم
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت
چنان زمانه به بدقهریش قرار گرفت
که از میانه برانداخت حق دید و شناخت
دلم تصور آن کرد کز تو برگردد
دو اسبه خیل خیال تو بر سر ما تاخت
گذر به باغ جهان دوش کردم و دیدم
که با وجود قدش سرو سر نمی افراخت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.