هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌باختگی خود سخن می‌گوید. او از جدایی و درد ناشی از آن می‌نالد و بیان می‌کند که دلش در آتش عشق ذوب شده است. شاعر از بی‌وفایی معشوق و نشناختن درد خود توسط او شکایت دارد و همچنین از خیال معشوق که حتی در سفر نیز او را رها نمی‌کند، می‌گوید. در نهایت، او به این نتیجه می‌رسد که عشق باعث شده تا در چشم دیگران ناشناخته بماند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته در آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۷۲

دل رفت از بر من و زلفش مقام ساخت
چون موم از آتش رخ او بین که چون گداخت

نرّاد ده هزار درین عرصه که منم
دیدی که عشق روی تو با من چه مهره باخت

مسکین دل ضعیف من اندر پناه تست
نشناخت هیچکس ز جهان چون تو را شناخت

گفتم سفر کنم ز دیارت ز دست عشق
خیل خیال تو به سر من دو اسبه تاخت

گویند لطف آن صنمم بی نهایتست
هرگز شبی ز وصل من خسته را شناخت؟

گفتم هوای عشق بلندست چون کنم
مرغ دلم برفت و در آن زلف خانه ساخت

تا عشق تو شناخت دل من در این جهان
گشتم به چشم خلق جهان باز ناشناخت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.