هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از آرزوی وصال به معشوق و رسیدن به سعادت و اقبال سخن می‌گوید. او از درد فراق و غم عشق شکایت دارد و امیدوار است که بخت به او روی آورده و او را از این دردها نجات دهد. شاعر همچنین از جفای جهان گله می‌کند و آرزو می‌کند که بخت به او کمک کند تا به خواسته‌هایش برسد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۷۴

مرا به دولت وصل تو گر رساند بخت
زهی سعادت و اقبال و این تواند بخت

اگر کنی نظری سوی بنده از سر لطف
به تخت شادی و کام دلم نشاند بخت

به راه بادیه ی شوق می دهم جانی
مگر زلال وصالم به لب چکاند بخت

مریض درد غم عشق را عجب نبود
که شربتی ز وصال توأش چشاند بخت

جز آن مباد که با بخت همنشین باشم
مباد آنکه به من دست برفشاند بخت

ز سرزنش شده ام پای مال هجر مگر
مرا ز دست فراق تو وا رهاند بخت

به جان رسد دل بیچاره از جفای جهان
اگر نه داد جهان از جهان ستاند بخت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.