۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶

در غم عشقت دل تنگم بسوخت
بی رخ تو دیده ز عالم بدوخت

نام رخت بردم و در بوستان
گل ز جفای رخ تو برفروخت

دل نتواند صنما در غمت
یک سر مویت به دو عالم فروخت

ای که چو پروانه به شمع رخت
زآتش عشقت پر و بالم بسوخت

پیرهن وصل تو خیاط بخت
بر قد و بالای دل من بدوخت

خاک سر کوی تو آبم ببرد
آتش عشق تو جهانی بسوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.