هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق به معشوق سخن می‌گوید. او از نبودن معشوق و تأثیر عمیق این دوری بر قلب و روح خود شکایت می‌کند و احساس می‌کند که هیچ درمانی برای این درد وجود ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

شمارهٔ ۸۹

چه جان باشد که جانانش نه پیداست
چه سر باشد که سامانش نه پیداست

چه عیدی باشد آخر در جهان نو
چو جان من که قربانش نه پیداست

خیال روی تو در دیده ی من
چنان آمد که مهمانش نه پیداست

مرا دردیست در دل از فراقش
مسلمانان که درمانش نه پیداست

به جان آمد دلم از درد دوری
شب هجر تو پایانش نه پیداست

چنان دل برد از دستم به یک بار
که در زلف پریشانش نه پیداست

جهان گفتا بگیرم دامن دوست
چو از چشمم گریبانش نه پیداست

بزد تیری ز غمزه بر دل من
چنان گم شد که پیکانش نه پیداست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.