۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

خوشا بادی که از کوی تو برخاست
کز او بوی سر زلف تو پیداست

سواد رنگ رخسار تو آورد
ز رنگ و بو چمن دیگر بیاراست

سهی سرو چمن از پای بنشست
چو شمشاد قدش بر پای برخاست

چو ماه چارده روی تو را دید
ز رشک روی تو هر لحظه می کاست

ترحم نیست قطعاً در دل تو
نه دل باشد تو گویی سنگ خاراست

نماند در چمن رنگی و بویی
به جز سرو سهی کاو پای برجاست

نگاری چابک عیار دارم
نه رویش خوش که خویش نیز زیباست

گرفتار غم رویت جهانیست
نه در عشقت به عالم بنده تنهاست

اگر گویم که قدّت سرو جانست
به پیشت راست گفتن را که یاراست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.