۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲

کدام سرو به بالای دوست ماند راست
بگو دلا و به بستان نظر کن از چپ و راست

نگاه کردم و دیدم ز دور می آمد
نگار و سرو به پیشش به یک قدم برخاست

نه سرو بود و نه طوبی صنوبری دیدم
میان باغ و یقین شد که قد دلبر ماست

به سرو گفت که بنشین ز پا به پیش قدم
تو سرکشی به وجود منی چنین نه رواست

به لرزه در قدمش اوفتاد و گفت منم
کمینه چاکر آن قامتت که بس زیباست

گل از فروغ رخت در چمن ز بار بریخت
مه دو هفته بدیدش ز شرم او می کاست

دلم ببرد ز دست و سپرد ترک خطا
به ابروی کج و زلفش که پر ز چین و خطاست

به غمزه خون جهانی بریخت آن دلبر
دلم ببرد به دزدی ز چشم او پیداست

کسی به قدّ توأش دست رس کجا باشد
کنون چو زیر فلک کار قامتت بالاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.