هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و درد فراق میگوید و معتقد است تنها وصال معشوق میتواند درمان درد او باشد. او از بیرحمی معشوق و رنج هجران شکایت میکند، اما در عین حال به عطا و بخشش او امیدوار است و خود را در فرمان او میداند. شاعر با وجود فقر و قناعت، خود را ثروتمند میداند زیرا به لطف معشوق تکیه کرده است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۰۲
درد دل دارم همانا وصل او درمان ماست
وز دو لعل آبدارش آتشی در جان ماست
آنکه بر حالم نسوزد آن دل بی رحم تست
وآنکه با سر می نیاید محنت هجران ماست
با طبیب درد ما گوی ای نسیم صبحدم
آنکه نپذیرد علاجی درد بی درمان ماست
گو بیا بر دیده ی من جای کن تا گویمت
این قد چون نارون سرو سرابستان ماست
گرچه سرو ناز بستانی ز ما سر می کشد
چون رسد اینش چو او پیوسته در فرمان ماست
من که در کنج قناعت نیم نانی می خورم
در مقام فقر صد جمشید و کی دربان ماست
از جهان چون تکیه بر درگاه لطفش کرده ام
از عطا و بخشش او هر دو عالم زان ماست
وز دو لعل آبدارش آتشی در جان ماست
آنکه بر حالم نسوزد آن دل بی رحم تست
وآنکه با سر می نیاید محنت هجران ماست
با طبیب درد ما گوی ای نسیم صبحدم
آنکه نپذیرد علاجی درد بی درمان ماست
گو بیا بر دیده ی من جای کن تا گویمت
این قد چون نارون سرو سرابستان ماست
گرچه سرو ناز بستانی ز ما سر می کشد
چون رسد اینش چو او پیوسته در فرمان ماست
من که در کنج قناعت نیم نانی می خورم
در مقام فقر صد جمشید و کی دربان ماست
از جهان چون تکیه بر درگاه لطفش کرده ام
از عطا و بخشش او هر دو عالم زان ماست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.