هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد عشق و فراق است. شاعر از معشوق خود سخن می‌گوید که دوای درد اوست، اما دسترسی به او دشوار است. او از زیبایی معشوق، قد بلندش و لب‌های دلکشش یاد می‌کند، اما از این که معشوق از او دوری می‌کند شکایت دارد. شاعر از عمری انتظار و خاکساری در کوی معشوق می‌گوید و از این که معشوق به او توجهی نکرده است گلایه می‌کند. در نهایت، او امیدوار است که بوی زلف معشوق راهنمایش باشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از ابیات حاوی احساسات شدید عاشقانه و درد فراق هستند که برای سنین پایین‌تر مناسب نیست.

شمارهٔ ۱۰۵

داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست
لعل لبان دلکش او آشنای ماست

سروی چو قامت تو ندیدم به راستی
بالا نگویمش صنما کان بلای ماست

گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش
گفتا سراب چشم تو باری نه جای ماست

گفتم به وصل گیر شبی دست ما و گفت
سرها ز دست رفته به جایی که پای ماست

عمریست ما چو خاک به کویت نشسته ایم
روزی نگفته ای که جهانی گدای ماست

گفتم ز دست رفت سرم سرکشی مکن
وصلت اگر به دست فتد خون بهای ماست

گم کرده ام به کوی تو بیچاره دل ولی
بوی دو زلف دلکش تو رهنمای ماست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.