هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دوری از معشوق، قلبش را خمیده و جانش را به لب رسانده است. او از فراق و اشک‌هایش می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به حال دلش رحم کند. شاعر همچنین اشاره می‌کند که عشق به معشوق، او را از همه جهان بی‌نیاز کرده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فراق در این شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و اندوه نیاز به بلوغ عاطفی دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۱۱۷

پشت دلم ز بار فراقت خمیده است
جانم ز درد عشق تو بر لب رسیده است

دانی که در فراق رخت ای دو دیده ام
خون دلم ز دیده ی حیران چکیده است

ای نور دیده تا ز برم گشته ای جدا
بخت از برم چو آهوی وحشی رمیده است

صبرم ز روی خویش مفرمای بعد از این
شوق رخ تو پرده ی صبرم دریده است

رحمی بکن به حال دل مستمند من
عمریست تا که بار فراقت کشیده است

کامم بده ز لب که مرا تلخ گشت کام
بسیار شربت شب هجران چشیده است

مسکین دل حزین مرا خوش بدار از آنک
عشق رخ ترا ز جهانی گزیده است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.