هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد عشق و هجران مینویسد و از معشوق خود میخواهد که به حالش رحم کند. او از بیقراری و بیتابی خود در فراق معشوق میگوید و از طبیب بودن معشوق برای درمان دردش سخن میگوید. معشوق به او توصیه به صبر میکند، اما شاعر میگوید که دیگر توان صبر ندارد و در عذاب هجران است. او معشوق را به خورشید تشبیه میکند و خود را ذرهای سرگردان در برابر جمال او میداند. شاعر از شبهای هجران و پریشانی حال خود مینویسد و از معشوق میخواهد که به او رحم کند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۱۸
دل من از غم عشقت خرابست
جگر بر آتش هجران کبابست
نظر بر حال زارم کن که لِلّه
نظر بر خستگان کردن ثوابست
طبیب من تویی آخر دوایی
بکن کاحوال این بی دل خرابست
بگفتا صبر می باید در این کار
اگرچه عاشقی اینت جوابست
بدو گفتم که صبرم نیست تا کی
ز هجران جان مسکین در عذابست
نگویی صبر از آن رو چون توان کرد
رخت دانی که رشک آفتابست
منم چون ذرّه سرگردان از آن روی
که خورشید جمالش در نقابست
پریشان حالم از شبهای هجران
چو زلف مشکبارش پر ز تابست
نگردد چشم بختم هیچ بیدار
که چشم نیمه مستش پر ز خوابست
به حالم گر کنی رحمت چه باشد
جهانبانی چو می دانی صوابست
جگر بر آتش هجران کبابست
نظر بر حال زارم کن که لِلّه
نظر بر خستگان کردن ثوابست
طبیب من تویی آخر دوایی
بکن کاحوال این بی دل خرابست
بگفتا صبر می باید در این کار
اگرچه عاشقی اینت جوابست
بدو گفتم که صبرم نیست تا کی
ز هجران جان مسکین در عذابست
نگویی صبر از آن رو چون توان کرد
رخت دانی که رشک آفتابست
منم چون ذرّه سرگردان از آن روی
که خورشید جمالش در نقابست
پریشان حالم از شبهای هجران
چو زلف مشکبارش پر ز تابست
نگردد چشم بختم هیچ بیدار
که چشم نیمه مستش پر ز خوابست
به حالم گر کنی رحمت چه باشد
جهانبانی چو می دانی صوابست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.