۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰

آن چه زلفست که از آتش دل در تابست
وآن چه چشمست که چون نرگس تو در خوابست

«آن نه زلفست و بنا گوش که روزست و شبست»
یا نه ای دوست که نیلوفر تر در آبست

آتشی از لب لعلم به دل و جان زده ای
با همه درد علاج دل ما عنّابست

در به روی من دلخسته مبند از سر لطف
که حدیثم به لب لعل تو در هر بابست

آن نه بالاست مگر قدّ صنوبر برخاست
کز بلایش دل مهجور پر از خونابست

عنبر زلف که بر آتش رخسار نهاد
زان سبب جان جهان در غم او پر تابست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.