هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق بی‌پایان خود به معشوق سخن می‌گوید و از جمال و عنایت او یاد می‌کند. او از درد هجران و نامهربانی معشوق شکایت دارد، اما در عین حال، عشق و وفاداری خود را ابراز می‌کند. شاعر معشوق را همچون پادشاهی می‌داند که حتی گدا نیز در حضورش ارزشمند می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و نامهربانی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۳۳

شوقم به روی دلبر خود بی نهایتست
زان رو که حسن روی بت من به غایتست

با من خطاب کرد که عاشق ترا که گفت
دانم خطاب وی که ز روی عنایتست

گویند شمع نیست به مجلس چه می کنی
مهر رخ چو ماه نگارم کفایتست

گر همچو سروناز خرامی میان باغ
سرهای ما فدا شده در خاک پایتست

دارم شکایتی ز تو نامهربان و لیک
کشتی مرا ز جور چه جای شکایتست

چشمش به غمزه گفت که خونش به غم بریخت
ای دل تو هوش دار سخن در کنایتست

بردی دل از بر من و کشتی مرا به هجر
دل را چه وقع جان جهان از برایتست

تا یک نظر ز مهر به جانم فکنده ای
اکنون جهان ز مهر تو روشن ز رایتست

ای پادشه نظر ز جهان برنگیر از آنک
سلطان اگر به کوی تو آید گدایتست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.