۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۴

ای نور هر دو دیده جفا را نهایتست
ما را فراق روی تو دانی کفایتست

خسرو تویی حقیقت و شیرین منم یقین
ورنه ز گفت و گوی نظامی حکایتست

زین بیشتر عنان محبّت ز ما متاب
جانا مرا به لطف تو چشم عنایتست

بنواز بنده ای که ندارد بجز تو کس
ناچار بنده را ز تو چشم رعایتست

یک لحظه خاطرم ز تو خالی نمی شود
آری به یمن دولت تو آن هدایتست

سروش چگونه خوانم و طوبی و نارون
گویی ز باغ خلد قد دوست رایتست

شرح جفا و جور بگویم به صد زبان
از ما ملال خاطر جانان به غایتست

گر جان و ور جهان شده بنواز خاطرم
تا خود چرا ز ما بت ما را شکایتست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.