۱۷۵ بار خوانده شده
سرو از قد و قامت تو پستست
بر خاک ره از غمت نشستست
گویی که گل مرا ز بنیاد
از آب و هوای تو سرشتست
از سر بگذشت آب چشمم
اینم به فراق سرگذشتست
این عادت و خوی و بوی کاوراست
ز آدم نبود که او فرشتست
تخم غم مهر خویش گویی
در جان رهی به عشق کشتست
کشتی به جفا جهانی آخر
یک روز نگفته ای که زشتست
حال دل خویش چون بگویم
گویی تو که اینش سرنبشتست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بر خاک ره از غمت نشستست
گویی که گل مرا ز بنیاد
از آب و هوای تو سرشتست
از سر بگذشت آب چشمم
اینم به فراق سرگذشتست
این عادت و خوی و بوی کاوراست
ز آدم نبود که او فرشتست
تخم غم مهر خویش گویی
در جان رهی به عشق کشتست
کشتی به جفا جهانی آخر
یک روز نگفته ای که زشتست
حال دل خویش چون بگویم
گویی تو که اینش سرنبشتست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.