۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴

در چشم ما خیال سهی سرو بس خوشست
قد صنوبرش بر ما خوب و دلکشست

بر یاد آن دو روی چو گلنار و لعل لب
همچون سپند جان جهانی بر آتشست

آن ترک نیمه مست چه خوردست گوییا
کز باده هر دو نرگس او مست و سر خوشست

زلف تو را چه بود که از باد صبحدم
دایم چو خاطر من مسکین مشوّش است

ما سر نهاده در قدم آن صنم به راه
سرو قدش کشیده به هر جا و سرکشست

روزی ز زلف دوست نسیمی به دل رسید
جان جهان هنوز از آن بوی در غشست

از دست روز هجر تو این نور چشم من
دست دلم ز خون دو دیده منقّشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.