هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناکام خود می‌نویسد و از یار خود می‌خواهد که دست از جفا بردارد. او از ناتوانی خود در درمان درد عشق و نداشتن چاره‌ای برای وصل سخن می‌گوید و به بی‌وفایی دنیا اشاره می‌کند. در نهایت، او از وضعیت خود به عنوان یک گدا در راه یار یاد می‌کند و از بیگانگی جهان با خود شکایت دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات شعری ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۴۷

بدار ای نازنین یار از جفا دست
که بر وصلت نمی باشد مرا دست

طبیب من به حالم رحمتی کن
که در دردت ندارم بر دوا دست

منم افتاده ی عشقت ولیکن
ندارم در فراقت مومیا دست

به آب جور و صابون ستمها
یقین دانم بشست او از وفا دست

مراد من ز جانان وصل باشد
نباشد بر مرادم گوییا دست

مکن بر عمر چندان اعتمادی
نداد اندر جهان کس را بقا دست

زکوة حسن را فرمان دمی کن
چو دارد بر سر راهت گدا دست

مسلمانان مرا از خاک کویت
چه چاره چون ندادم توتیا دست

جهان بیگانه گشت از خویش آن روز
که زد بر دامن آن آشنا دست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.