هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از درد هجران و فراق معشوق می‌نالد و با زبانی پر از التماس و استغاثه، از معشوق می‌خواهد که دست از جفا بردارد و به وصلش فرصتی دهد. او از بخت بد خود شکایت می‌کند که حتی یک شب هم به وصال معشوق نمی‌رسد و از طبیب بودن معشوق برای درمان درد فراقش می‌گوید. شاعر با ذکر وفاداری خود، از رقیب می‌خواهد که دست از آزار او بردارد و در پایان به قناعت و پادشاهی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک کامل آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناخت ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۴۸

بشد عمری که دارم بر خدا دست
که گیرد یک شبم وصل شما دست

ز دستم بر نمی خیزد جز این هیچ
که بردارم ز هجرت بر دعا دست

ز بخت خود نمی دانم که یک شب
دهد وصل نگارم گوییا دست

ز پای افتادم از هجران چه بودی
گرم دادی ز وصلت مومیا دست

طبیب من تویی دردم فزون شد
مدار آخر به دردم از دوا دست

به دیده خاک راهت را برفتم
ندادم بهتر از این توتیا دست

جفا تا کی کنی بر زیردستان
بدار ای نور دیده از جفا دست

وفاداری کنی زنهار مگذار
زمانی از گریبان وفا دست

رقیب از من چه می خواهی خدا را
بدار از دامن این بی نوا دست

قناعت گر کنی نفس ستمگر
نباشد پادشا را بر گدا دست

به پای شوق پیمودم جهان را
بگیر از روی دلداری مرا دست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.