هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید و درد فراق و ناتوانی در رسیدن به یار را بیان می‌کند. او از عهد و پیمان تازه در عشق می‌گوید و اظهار می‌کند که حتی در برابر سختی‌ها و غم‌های عشق مقاومت خواهد کرد. شاعر با اشاره به زیبایی و چابکی معشوق، درد دل خود را بازگو می‌کند و آرزو می‌کند که معشوق دستی به یاری او دراز کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۵۰

دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست

گفتا چرا ملول شدی از گرفت من
گفتم از این سبب که ندارم به یار دست

عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او
گر بر سرم زند ز غمش روزگار دست

من سر نپیچم از غم عشقش به هیچ روی
گر گیردم ز روی تلطّف نگار دست

گفتا تو سر ببازی و داری به مهر پای؟
گفتم اگر دهد به من خسته یار دست

آخر دوای درد دلم کن که در غمت
بگسست در فراق تو ما را ز کار دست

کردم نثار خاک کف پات جان خویش
جانا نمی دهد به از اینم نثار دست

سرو ارچه راستست و سرافراز در چمن
لیکن قدش ببرد ز سرو و چنار دست

گوی دلم فتاد به میدان عشق او
آخر ببرد آن بت چابک سوار دست

شاه غمت به قصد دل من سوار شد
آخر پیاده را چه بود با سوار دست

بر روی چون گلت نبود هیچ بلبلی
اندر جهان چو بنده ی مسکین هزار دست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.