۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

دلم ز درد فراقش فغان برآوردست
مرا فراق عزیزان ز جان برآوردست

گل وصال امید درخت دلداران
به بخت من همه جور زمان برآوردست

ز تیر غمزه اش ای دل حذر کنی اولی
که ترک مست ز ترکش کمان برآوردست

رخش ز شرم ببردست رنگ و بوی گل
لبش به شکّر مصری زیان برآوردست

میان صحن چمن قامت چو شمشادش
دمار از قد سرو روان برآوردست

اگرچه نیست جهان را وفا ولیک ز بخت
جفا دو دست به کار جهان برآوردست

به کام دشمن بدگو همیشه باد آنکس
که دوستان همه از دوستان برآوردست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.