۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۷

تو را گیسو نگارا چون کمندست
مرا دل در سر زلفت به بندست

تو را چشمان چو نرگس پر خمارست
لب لعل تو شیرین تر ز قندست

تو را قدّیست همچون سرو آزاد
بر او میل دل ما بین که چندست

به روی آتشین تو نگارا
دل و جان جهان بر وی سپندست

بجز جانی ندارم در غم تو
ز لعلت بوسه ای ای جان به چندست

حیات جاودان خواهم به وصلت
چو بالای توأم همّت بلندست

بلای جان ما آن زلف و خالست
که ما را در چنین دامی فکندست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.