۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۵

هر زمانی زلف را بندی کند
با دل آشفته پیوندی کند

بس دل و جان را که زلف سرکشش
از سر مویی زبان‌بندی کند

لب گشایدتا ببینم وانگهی
یاریم چون آرزومندی کند

هر دو لب بربندد آرد قانعم
گر به یک قندیم خرسندی کند

لیک می‌دانم که دل نجهد به جان
گر نگاهی سوی آن قندی کند

گر بنالم صبر فرماید مرا
دل چو خون شد صبر تا چندی کند

عشق او عطار را شوریده کرد
کیست کین شوریده را بندی کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.