هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و هجران معشوق می‌نالد و از بی‌قراری و بی‌تابی خود سخن می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند و حالش را دریابد، چرا که جهان از درد فراق او آشفته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۶۴

بیا که بی رخ خوبت مرا به دل بارست
ببین که دیده ز هجر رخ تو خون بارست

بخور ز لطف غم حال ما که بد نبود
اگرچه در دو جهانت چو بنده بسیارست

اگر به پرسش مسکین قدم نهی روزی
بیا که جان و دل و دیده جمله ایثارست

مرا نه خواب و قرار و نه صبر و نه آرام
بتر که جور و جفای بتم به سر بارست

بیا بتا که تن خسته ی ضعیف نحیف
ز بار هجر تو باری به کام اغیارست

نگار من تو چه گویی که از چه روی آخر
به جور دلخوشی و دایمت جفا کارست

به گوش او برسان ای صبا و زود بگو
جهان ز درد فراق تو سخت افگارست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.