۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷

چو زلف تو جهان بس بی قرارست
نپنداری که با کس پایدارست

دو زلف سرکش رعنات با ما
چرا آشفته همچون روزگارست

نیفتادست در دست کسی شاد
نگاری چون تو تا دست و نگارست

نیایم در شمار ای دوست زان روی
که عاشق در جهانت بی شمارست

ز نرگسهای سرمستت نگارا
هنوز اندر سرت گویی خمارست

بهار آمد ز بلبل بشنو این صوت
که این موسم هوای سازگارست

جهان خرّم شد از باد بهاری
که گویی خُرّمی اندر بهارست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.