۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۴

از صبا زلف تو ای دوست پریشان حالست
تا پریشانی آن حسن و رخت در خالست

روی بنمای که در هجر تو از خون جگر
دامن جان من دلشده مالامالست

ای صبا حال دل زار من خسته ببین
پیش دلدار بگو آنچه مرا احوالست

کز فراق تو چه ها بر سر ما می گذرد
زیر پای ستم و هجر چنین پامالست

چون درآمد به فصاحت بت شیرین سخنم
طوطی هند یقین پیش زبانش لالست

چون الف بود مرا قامت زیبا و کنون
پشت امّید من از بار فراقت دالست

پیش از این خاطر ما بود به وصلت دلشاد
واین زمان در غم هجران تو بس بد حالست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.