۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

پیش رخسار چو خورشید تو مردن سهلست
جان شیرین به لب دوست سپردن سهلست

دل ببردی ز من خسته و دادی بر باد
دل درویش نگه دار که بردن سهلست

دل ما را ز سر کوی فنا ای دل و دین
به یکی بوسه ز لب باز خریدن سهلست

غمزه اش با من مسکین به اشارت می گفت
پیش من از تو خور و خواب ربودن سهلست

ترک جان و سر و مال ارچه که مشکل کارست
ترک آن جمله به دیدار تو کردن سهلست

گر امیدی به شب وصل تو بودی ما را
خون دل در غم هجران تو خوردن سهلست

چون به یک پیک نظر از تو جهانی چاکر
عاشقی را رخ گلرنگ نمودن سهلست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.