هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و عشق نافرجام خود می‌گوید. او از بی‌قراری دل، بی‌خوابی و بی‌اشتهایی ناشی از عشق سخن می‌گوید و معشوق را به یادآوری خود دعوت می‌کند. شاعر خود را اسیر زلف معشوق می‌داند و با وجود رنج‌های فراوان، عشق را پذیرفته است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و فراق نیاز به تجربه و بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۹۳

چمن بی بلبل و بی گل حرامست
صبوح آن به چشم ما چو شامست

تو از من گر نیاری یاد هرگز
چرا شوق رخت جانا مدامست

اگرچه خون ما بر تو حلالست
ز عشقت خواب و خور بر ما حرامست

ز بس خونی که خوردم در فراقت
مرا خون دل از دیده به جامست

دل مسکین سرگردان ز عشقت
به زلف سرکشت دایم به دامست

ببستم دل به زلف و خالت ای جان
یقین دانم که از سودای خامست

شدم خاک رهت ای آفتابم
ز لطفت یک نظر بر ما تمامست

ندارم در جهان باری پناهی
دل من را سر زلفت مقامست

به بستان شاد بگذر ای گل اندام
که بر سرو چمن پیشت قیامست
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.