هوش مصنوعی: این شعر از عشق و دل‌بستگی شاعر به معشوق سخن می‌گوید. شاعر از سرگشتگی و حیرانی خود در عشق، فراق و درد دلش می‌نالد و از زیبایی و جذبه‌های معشوق یاد می‌کند. همچنین، او از ناامیدی و بی‌طاقتی در برابر جور معشوق و آرزوی رحمت او می‌سراید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک یا مناسب نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و درد عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۰۰

حال دلم چه پرسی سرگشته در جهانست
حیران کار عشقش فارغ ز این و آنست

تا قد آن صنوبر از چشم ما روان شد
خون دل از فراقش بر چشم ما روانست

سرو روان به قدش نسبت نمی توان کرد
کردن چرا که ما را هم روح و هم روانست

ارزان ببرد از ما دل را به چشم و ابرو
آخر چه شد که با ما دلدار سر گرانست

عشق تو آشکارا کردم به سان خورشید
حسنت چرا پری وش از چشم ما نهانست

دل را نماند طاقت کاهی کشد ز جورت
جان هم ز هستی خود بیچاره در گمانست

ای دل حذر بباید کردن ز غمزه ی او
کان تیر چشم مستش پیوسته در کمانست

آخر ز روی رحمت فریاد خستگان رس
کز دست دادخواهان در کوی تو فغانست

ده روز ای دل آخر خوش دار خویشتن را
بنگر چه اعتمادی بر کار این جهانست
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.