هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و فداکاری شاعر به معشوق است. شاعر از درد فراق و اشتیاق به وصال سخن می‌گوید و جان خود را فدای معشوق می‌کند. او از زیبایی و جذابیت معشوق تمجید کرده و درد خود را تنها با وصال او درمان‌پذیر می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و برخی اصطلاحات ادبی پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی مفاهیم مانند فداکاری و اشتیاق عاطفی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۰۴

بنای خاطر ما از غم تو ویرانست
ز سوز عشق رخت آتشیم در جانست

اگر ز من طلبد جان از او دریغم نیست
هزار جان عزیزم فدای جانانست

به عید روی تو گفتم به دل چه چاره کنم
جواب داد که جز جان تو را چه قربانست

بیا که در شب وصل تو جان شیرین را
نهاده بر کف دستم که تا چه فرمانست

شده ملول طبیبان عالم از دردم
از آن که درد مرا روز وصل درمانست

ز وصل خویش تو مجموع کن دل ما را
که خاطرم چو سر زلف تو پریشانست

قدم ز سر کنم و راه شوق بسپارم
که راه کعبه ی مقصودم از بیابانست

کدام بلبل خوش گو چو من بود در باغ
کدام گل چو رخ دوست در گلستانست

سزد که گر نرود پای نارون که دگر
خجل ز قامت رعناش سرو بستانست

بیا ز یاد غمش گو که بر گل رویش
شنیده ای که جهانی هزار دستانست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.