۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۶

دیگر دلم از دست تو فریاد زنانست
دل بردی و بیچاره کنون در غم جانست

دل بردی و جان در صدف هجر نهادی
مشکل که تو را میل به سوی دگرانست

بازآی و به سرچشمه ی جانم گذری کن
در دیده ی ما جای چنان سرو روانست

نرخ زر و گوهر شده ارزان ز غم هجر
بر روی چو زر اشک چو سیماب روانست

من قالب بی روحم و جان از بر ما دور
زیرا که مرا جان و دل آن روح و روانست

آن دست که در گردن دلدار حمایل
بودیم کنون بر دلم از غصه زنانست

هر مرد که او گشت گرفتار بلایی
زنهار یقین دان که ز کردار زنانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.