هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد هجران و فراق معشوق می‌گوید. شاعر از غم هجران، ناله‌ها و افغان خود سخن می‌گوید و درمان درد خود را در لب جان‌بخش معشوق می‌داند. او از سرگشتگی دل و ناتوانی در کنترل آن می‌نالد و به صبر در برابر غم هجران اشاره می‌کند. شاعر همچنین از دیدار معشوق و حال پریشان خود در برابر زیبایی‌های او سخن می‌گوید و در نهایت، از بی‌توجهی معشوق به حال خود گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد هجران و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۱۸

آتشی کز غم هجران تو بر جان منست
ز آن شرر در دو جهان ناله و افغان منست

دردم ار هست ز هجر تو نگارا دانم
لب جان بخش بتم مایه ی درمان منست

چون بدیدم سر زلفین تو گفتم ای دل
حال او بین بتر از حال پریشان منست

چاره صبرست مرا در غم هجران چه کنم
دل سرگشته خدا را نه به فرمان منست

دوش همچون مه ده چار برآمد بر بام
گفتم ای دیده ببین آن رخ جانان منست

گفتم از عید رخت چند بعیدم داری
گفت این لاشه بسی عید که قربان منست

گفتمش تا به کیم در غم هجران داری
گفت بسیار کسی بی سر و سامان منست

گفتمش هم نظری کن تو بر احوال جهان
گفت در کوی غمم او ز گدایان منست

از جهان داریت ار نیست ملالی صنما
چه شود گر تو بگویی که جهان زان منست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.