۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰

این رخ دلبند تو ماه تمام منست
خال سیه کار تو دانه و دام منست

روشنی وصل تو نیست چو صبح رخت
زلف پریشان تو تیره چو شام منست

از لب جان بخش تو هست مرا زندگی
مایه ی آب حیات گفت ز جام منست

از تو جدا گشتنم گرچه به ناکام بود
لعل لب شاهدان نیک به کام منست

شهد وصالش نگر در دهن دیگریست
صبر ز هجران تو تلخ به کام منست

من دو جهان را فدا کرده ام و مشکل آن
کان بت دلخواه را ننگ ز نام منست

وز پی آن تندخو گشت بسی دل کنون
آهوی شیرافکنش شکر که رام منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.