هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و فراق معشوق اشاره می‌کند و از درد دوری و یاد او می‌نالد. او سوگند می‌خورد که جز باد غم از معشوق در دست ندارد و از خون گریه‌هایش بر چهره‌ زردش سخن می‌گوید. همچنین، شاعر از سرمستی ناشی از بوی زلف معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که به باده نیازی ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و ادبیات کلاسیک، فهم آن را برای نوجوانان بالای 16 سال مناسب‌تر می‌کند.

شمارهٔ ۲۲۱

به روز بازپسین و به صبحگاه الست
که ذکر و نام تو همواره بر زبان منست

به خاک پای تو سوگند می توانم خورد
که غیر باد نداریم از غمت در دست

ز دیده خون فراقم گشود بر رخ زرد
در وصال به یک باره بر رخم دربست

ز پیش دیده چو برخاست سر و سیم اندام
نهال قامت او در دو چشم ما بنشست

مرا به باده چه حاجت بود که در عشقت
ز بوی زلف تو هستیم دایماً سرمست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.