هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و فراق می‌نالد و بیان می‌کند که دلش در اختیار معشوق است و از بی‌وفایی و دوری او رنج می‌برد. او از ناله‌های بی‌پاسخ و بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و جهان را بی‌سر و سامان می‌بیند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق، درد فراق و ناامیدی است که درک آن‌ها برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند بی‌وفایی و رنج‌های عاطفی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۲۲

دردمندیم و لب لعل تو درمان منست
وآتشی از لب دلجوی تو بر جان منست

مشکل آنست که در دست و دلم را در جان
حاصلی نیست چو این دل نه به فرمان منست

دل و دینم بربود او و رخ از من پوشید
بی وفایی چه کنم عادت جانان منست

شب همه شب ز خیال تو نمی یارم خفت
روز تا شب به سر کوی تو افغان منست

زاری ما به فلک رفت و به گوشت نرسید
هیچ شک نیست که از بخت پریشان منست

جور بیگانه به هر حال توانم بردن
مشکل آنست که فریاد ز خویشان منست

شد جهان بی سر و سامان و به غورش نرسید
چه توان کرد چو این خوی جهانبان منست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.