هوش مصنوعی: این شعر از درد عشق و فراق سخن می‌گوید، شاعر از هجران معشوق رنج می‌برد و احساس می‌کند کسی درد او را درک نمی‌کند. او با تصاویر شاعرانه مانند بلبل، گل، و آب حیات، احساسات خود را بیان می‌کند و تأکید می‌کند که همه چیز در زندگی‌اش به معشوق پیوند خورده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۲۳

درد عشقی که ز هجران تو بر جان منست
چون دهم پیش کسی شرح که درمان منست

در فراق گل روی تو فغان می دارم
در دلت گشت که این بلبل بستان منست

سر نهادم به سر راه تو عشقت می گفت
او نه مردیست که اندر خور میدان منست

چون سکندر هوس آب حیاتم می بود
گفت آن قطره ای از چشمه ی حیوان منست

نسبت گل به رخش کردم و لاحول کنان
گفت آری ورقی هم ز گلستان منست

بوی عنبر به مشام من دلخسته رسید
گفتم این بوی خوش از طرّه جانان منست

دل عشّاق که در زلف بتان می بندند
شد یقینم که همه در خم چوگان منست

سالها تا ز غم عشق تو سرگردانم
خود نگفتی که جهان بی سر و سامان منست

خاطرم جمع نشد تا ز برم دور شدی
به غلط گوی که این جمع پریشان منست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.