۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۲

ای کرده دل ز هر دو جهان آرزوی دوست
ما را مراد دنیی و عقبی ست روی دوست

گر دیگران به وصل دلارام زنده اند
دارم حیات هر دو جهان من به بوی دوست

حقّا که من به بوی سر زلف جان دهم
گر آیدم به صبح نسیمی ز سوی دوست

دانی که در فراق رخ تو چگونه ام
آشفته ام به روی دلارا چو موی دوست

چون بیش از این تحمّل دوری نکرد دل
رفتم ز روی شوق زمانی به کوی دوست

تا دوست یک نظر به من مبتلا کند
دزدیده بنگریم به روی نکوی دوست

روزی نظر نکرد به حال دلم ولی
جانم به لب رسید مرا ز آرزوی دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.