۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۳

مقصود جهان از دو جهان وصل نگاریست
ورنی به جهانم بجز این کار چه کاریست

بازآی که روشن شودم دیده به رویت
کز هجر تو بر مردمک دیده غباریست

ای دوست مپندار که ما را شب هجران
بی روی دلارای تو خوابی و قراریست

بی مار میسّر نشود گنج و ز گلزار
دیدی تو گلی تازه که بی صحبت خاریست

زین بیش میازار دل خسته ی ما را
ای دوست که آزار دل خسته نه کاریست

منصور انا الحق زد و بر دار زدندش
ای دیده در او بنگر و بنگر که چه داریست

مشتاق تو بسیار و هوادار تو بی حد
در زمره ی عشاق، جهان در چه شماریست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.