هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی به معشوقی با زلف‌های سیاه و چشمان مست سخن می‌گوید. او از درد فراق و غم عشق شکایت دارد و بیان می‌کند که تمام زندگی‌اش به عشق معشوق گره خورده است. شاعر از زیبایی و رقص معشوق مانند سرو و گل یاد می‌کند و تأکید می‌کند که هیچ کاری جز عشق‌ورزی به او ندارد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته در شعر نیاز به درک ادبی بالاتری دارد.

شمارهٔ ۲۴۴

مرا جان پای بند مهر یاریست
دلم آشفته ی زلف نگاریست

چو آن گل دسته ی من رفت از دست
ز غم درپای جانم زخم خاریست

به رقص آمد سهی سرو گل اندام
محقّر جان ما بروی نثاریست

به جان تو که از مستی چشمت
دلم را دایماً در سر خماریست

به وصل تو که در هجرانت ای دوست
مرا بر دل ز جانم سخت باریست

مرا گفتی جهان خود در چه کاری؟
مرا غیر از غم عشق تو کاریست؟

مرا عشق رخ آن ترک مه روی
نه امروزست کاین بس روزگاریست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.