۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۹

جهان را باز ایام جوانیست
سر سودای عیش و کامرانیست

صبا بگذر شبی در کوی یارم
بگویش با توأم رازی نهانیست

چو خضرم طالب سرچشمه ی نوش
لب جان بخشت آب زندگانیست

مرا در روی تو حیران دو دیده
مرا با قامتت پیوند جانیست

رخش زیبنده تر از ماه و خورشید
قدش مانند سرو بوستانیست

چه گویم نازش آن سرو آزاد
که دایم شیوه ی او دلستانیست

خبر داری نگارا در فراقت
که کار دیده ی ما پاسبانیست

به جان آمد دل ما از غم تو
اگرچه در غمم صد شادمانیست

اگر کامم در این عالم ندادی
مرا مقصود کام آن جهانیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.