هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند و ابراز می‌دارد که تنها درمان دردش، وصال معشوق است. او از دوری معشوق گلایه کرده و می‌گوید که یاد معشوق همواره با اوست. همچنین، شاعر به سلطان جهانبان خطاب می‌کند که جای پروای گدا (خودش) در دلش نیست و خود را بلبلی در گلستان معشوق می‌داند که جز توصیف اوصاف معشوق، سخنی ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد.

شمارهٔ ۲۶۱

ترا در دل مگر مهر و وفا نیست
و یا آیین تو غیر از جفا نیست

مرا دردیست در دل از فراقت
که جز وصل دلارامش دوا نیست

مکن زین بیش دوری از بر ما
که جان از تن جدا بودن روا نیست

چرا یاد از من مسکین نیارد
چو یک دم یاد او از ما جدا نیست

شکستن عهد یار و بی وفایی
نگارینا چو می دانی ز ما نیست

تو سلطان جهانبانی ولیکن
به هیچت جای پروای گدا نیست

من آن بلبل شدم در گلستانت
که ذکرم غیر اوصاف شما نیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.