هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او احساس می‌کند که هیچ درمانی برای غم عشق وجود ندارد و حتی باد صبا تنها محرم راز اوست. شاعر به معشوق خطاب می‌کند که با وجود پادشاهی و بزرگی، به او توجهی ندارد و از جفا و بی‌رحمی معشوق گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و جفای معشوق ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد.

شمارهٔ ۲۶۶

ما را به غم عشق تو دردست دوا نیست
فریاد دلم رس که بدین نوع روا نیست

گفتم که رساند ز من خسته پیامی
چون محرم رازم بجز از باد صبا نیست

ای باد صبا عرضه کن احوال دلم را
کاخر ز چه رو با من مسکینش صفا نیست

تو پادشه هر دو جهانی به حقیقت
لیکن چه کنم چون نظرت سوی گدا نیست

دل را طلبیدم ز سر زلف تو گفتا
ما را سر و پروای چنان بی سر و پا نیست

گفتم مکن ای دوست جفا بر من مسکین
شرمت ز من خسته و ترست ز خدا نیست

بر اهل جهان جور و جفا چند پسندی
در شهر تو نام کرم و بوی وفا نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.