هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق نافرجام خود می‌گوید. او از یار خود می‌خواهد که به او توجه کند، اما یارش با بی‌اعتنایی و جفا پاسخ می‌دهد. شاعر از صبا (باد) می‌خواهد که پیامش را به یار برساند و از او بخواهد که دیگر ستم نکند، زیرا طاقت جفاهایش را ندارد. او تأکید می‌کند که تنها درمان دردش دیدار یار است و در نهایت، تنها چیزی که برایش باقی مانده دعا است.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند درد هجران و جفا ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۲۶۷

در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که این چنین روا نیست

ای دوست خیال مهر رویت
از دیده ی ما دمی جدا نیست

حال دل ریش با که گویم
چون محرم ما به جز صبا نیست

ای باد صبا بگو به یارم
آخر به منش نظر چرا نیست

گفتم بکنی به ما نظر گفت
ما را سر و برگ هر گدا نیست

آخر ز چه رو بگو نگارا
با مات به غیر ماجرا نیست

جز جور و جفا نمی نمایی
در ماه‌رخان مگر وفا نیست

زین بیش ستم مکن که ما را
از دست تو طاقت جفا نیست

دردیست به جان من ز هجران
کش جز لب لعل تو دوا نیست

از آتش عشق تو شدم خاک
جز باد کنون به دست ما نیست

ای جان جهان چو در گدازی
در دست مرا به جز دعا نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.