۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۷

در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که این چنین روا نیست

ای دوست خیال مهر رویت
از دیده ی ما دمی جدا نیست

حال دل ریش با که گویم
چون محرم ما بجز صبا نیست

ای باد صبا بگو به یارم
آخر به منش نظر چرا نیست

گفتم بکنی به ما نظر گفت
ما را سر و برگ هر گدا نیست

آخر ز چه رو بگو نگارا
با مات به غیر ماجرا نیست

جز جور و جفا نمی نمایی
در ماه رخان مگر وفا نیست

زین بیش ستم مکن که ما را
از دست تو طاقت جفا نیست

دردیست به جان من ز هجران
کش جز لب لعل تو دوا نیست

از آتش عشق تو شدم خاک
جز باد کنون به دست ما نیست

ای جان جهان چو در گدازی
در دست مرا بجز دعا نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.