۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۹

کدام دیده به دیدار یار بینا نیست
کدام نطق به اوصاف یار گویا نیست

اگرچه حور و قصورند در بهشت برین
به چشم عاشق بیچاره بی تو زیبا نیست

هزار سرو اگر در میان بستانست
یکی چو قامت آن سروناز رعنا نیست

هزار عنبر سارا و مشک تاتاری
اگرچه هست چو زلفین یار بویا نیست

تو از زمانه ی بدخو وفا چه می طلبی
دلا که مهر درین روزگار گویا نیست

صبا چو بر سر کویش گذر کنی زنهار
طریق عهد شکستن بگو که در ما نیست

مرا ز درد فراق تو نیست یک ساعت
کز اشک دیده ی مهجور من چو دریا نیست

بسوخت خلق جهان را به حال زارم دل
به سختی دل دلدار سنگ خارا نیست

به جان رسید دل من ز دست جور فراق
اگر تو را به جهان صبر هست ما را نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.