هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق یار خود می‌نالد و بیان می‌کند که هیچ غمی به اندازه هجران معشوق برایش سخت نیست. او از انتظار طولانی برای وصال شکایت دارد و گلایه می‌کند که در گلستان وصل معشوق، جز خار نصیبی ندارد. با وجود بی‌توجهی معشوق، شاعر هنوز اسیر عشق اوست و اختیاری از خود ندارد. او همچنین اشاره می‌کند که عاشقان معشوق بسیارند و جهان گنجایش شمارش آن‌ها را ندارد.
رده سنی: 15+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عاطفی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و انتظار نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۷۷

ما را ز درد عشق تو یک دم قرار نیست
آخر چرا تو را غم این بی قرار نیست

بسیار غم که هست به جانم ز درد عشق
لیکن بتر ز شدّت هجران یار نیست

هر چند سر به سر همه عالم پر از غمست
ما را به غیر بار فراق نگار نیست

عمریست تا که وعده ی وصلم همی دهی
آخر بیا که هیچ بتر ز انتظار نیست

با گل بگو صبا که چرا خاطر مرا
از گلستان وصل تو جز نوک خار نیست

با آنکه سالها نکنی سوی ما نظر
جانم ز طعنه وز جفا رستگار نیست

دادم به اختیار دل خود ز دست و من
یک لحظه ای به وصل توأم اختیار نیست

عشّاق روی خوب تو بسیار در جهان
هستند تا حدی که جهان در شمار نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.