۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۷

ما را ز درد عشق تو یک دم قرار نیست
آخر چرا تو را غم این بی قرار نیست

بسیار غم که هست به جانم ز درد عشق
لیکن بتر ز شدّت هجران یار نیست

هر چند سر به سر همه عالم پر از غمست
ما را به غیر بار فراق نگار نیست

عمریست تا که وعده ی وصلم همی دهی
آخر بیا که هیچ بتر ز انتظار نیست

با گل بگو صبا که چرا خاطر مرا
از گلستان وصل تو جز نوک خار نیست

با آنکه سالها نکنی سوی ما نظر
جانم ز طعنه وز جفا رستگار نیست

دادم به اختیار دل خود ز دست و من
یک لحظه ای به وصل توأم اختیار نیست

عشّاق روی خوب تو بسیار در جهان
هستند تا حدی که جهان در شمار نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.