هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق معشوق خود می‌نالد و بیان می‌کند که بدون حضور معشوق، زندگی برایش بی‌معناست. او زیبایی و جمال معشوق را بی‌نظیر توصیف می‌کند و از او می‌خواهد که بازگردد تا زندگی‌اش نورانی شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده‌تر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۹۱

جانا دلم ز روی تو یک دم صبور نیست
بی روی جان فزای تو ما را حضور نیست

ای سرو برمگیر ز ما سایه ی قدت
زیرا که آفتاب تو از سایه دور نیست

ای شمع جمع ما که جهان از تو روشن است
بازآ که بی جمال تو در دیده نور نیست

گویند در بهشت برین حور زا بسیست
دیدم بهشت را و یکی چون تو حور نیست

آن فرّ و زیب و حسن و ملاحت که در وی است
در حور عین نباشد و اندر قصور نیست

بازآ که نور دیده ی مایی و در غمت
در دیده ای و در دل تنگم سرور نیست

صبرم ز روی خویش مفرما که بیش از این
جانا دلم به درد فراقت صبور نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.